اختلالات هیجانی و رفتاری

اختلالات هیجانی و رفتاری چیست؟

ما همیشه با درد و اندوه در مورد اختلالات هیجانی و رفتاری آگاه شده ایم . برای نسل ها متغیرهای شگف انگیزی به عنوان علل چنین مشکلات رفتاری در نظر گرفته می شد و مطابق با آن ، گستره وسیعی از درمان ها وجود داشت. دو قرن پیش تصور می شد که کودکان با مشکلات رفتاری در سیطره شیاطین ، دیوانه یا عقب مانده ذهنی هستند. زمانی که به آنها توجه شد ، آنها را در موسسه های بزرگ زندانی نموده و تلاش اندکی برای آموزش آنها صورت می گرفت. متخصصانی که با این کودکان مواجه می شدند ، اغلب پزشکان و کشیشان بودند.

تاریخچه اختلالات هیجانی و رفتاری

در اواخر دهه1800 از کودکانی که ظاهرا از همسالان خود متفاوت بودند در کلاس های ویژه بدون درجه بندی گذاشته می شدند و توجه کمی به افراد یا نیازهای ویژه می شد. جان ایتارد و ادوارد سگن، دو روان پزشکی بودند که نقش مهمی در درمان کودکان مبتلا به مشکلات رفتاری و همچنین کودکانی که مشکلات هوشی داشتند، تلاش های دیگری نیز برای تشخیص این دو اختلال انجام شد. پس از جنگ جهانی دوم ، مسئولیت کودکان استثنایی به تدریج از دوش متخصصان سلامت روانی و پزشکی برداشته و بر عهده مربیان گذاشته شد. مدارس مسئولیت بیشتری عهده دار شدند و درمان ها بیشتر رفتاری و آموزشی شدند. همان گونه که ما از قدرت عوامل بوم شناختی و اجتماعی برای تاثیر بر تحول کودکان آگاه شدیم ، درمان شامل تغییر و بهبود محیط آموزشی و اجتماعی هم شد.

اختلالات هیجانی و رفتاری : یک تعریف دگرگون پذیر

تعریف اختلالات هیجانی و رفتاری کار آسانی نیست. مانند نمره هوشبر و اختلال های طیف در خودماندگی ، خطوط جداکننده ای وجود ندارد. خواننده ها وسوسه می شوند تا از موضوعات تخصصی مانند تعریف بگذرند و به بخش های اساسی تر مانند توصیف دانش آموزان استثنایی و طراحی برنامه درمان برای آنها برسند. ما اصرار داریم که شما در این مورد این کار را انجام ندهید، چرا که تعریف کودکان مبتلا به اختلال های هیجانی و رفتاری برای مواجهه با بسیاری از مشکلاتی در این زمینه لازم است. آنچه کودکان مبتلا به اختلال هیجانی و رفتاری را از سایر همسالان متفاوت می سازد ، نوع رفتارهای آنها نیست، بلکه شدت و ماهیت طولانی مدت آن رفتارهاست. هر کسی می تواند در یک زمان تا زمان دیگر غمگین باشد، اما نه هر روز و به شیوه ای کاملا متفاوت.اما در این تعریف مشکلی وجود دارد: چگونه می توان دانش آموزانی را که میزان طبیعی از غم و ناشادی نشان می دهند از آنهایی که غمگینی شدیدی دارند و این حالت آنها را تهدید کرده و هرگونه تلاش برای کار مدرسه ای آنها را تباه می سازد

این بخش به بحث در مورد دو دسته از دانش آموزان تقسیم می شود _  آنهایی که مشکلاتشان را بیرونی می کنند(اختلال های رفتاری) و آنهایی که مشکلاتشان را درونی می کنند (اختلال های هیجانی ) .اصطلاح اختلال های رفتاری به این معناست که کودک باع رنج افراد دیگر می شود. آشفتگی های هیجانی جدی می تواند صرفا تظاهری از غمگینی (ناشادی) شخصی باشد. اما اغلب کودکان یک بار یا بیشتر رفتارهای نامناسب با سن شان را نشان می دهند. بنابراین ، رفتار کودک تنها عاملی نیست که طبقه بندی این مقوله را مشخص نماید. شخصی که درک می کند رفتار کودک نامناسب است نقش کلیدی در تصمیم گیری دارد.به صورت آشکار برخی از انواع رفتارها مانند حمله های فیزیکی ، گریه مداوم و فعالیت بیش از حد ، در هیچ محیطی پذیرفته شده نیست. اما پذیرش گستره ای از رفتارهای دیگر به نگرش مشاهده کننده بستگی دارد.

تعریف اختلال های رفتاری و هیجانی

_آشفتگی های هیجانی به معنی شرایطی است که در آن یکی یا بیشتر از ویژگی های زیر در دوره بلند مدتی از زمان به نمایش گذاشته شود و به اندازه ای است که به طور معکوسی عملکرد آموزشی کودک را تحت تاثیر قرار می دهد:

_ناتوانی در یادگیری که توسط عوامل عقلی ، حسی و سلامتی قابل توجیه نیست.

_ناتوانی در ساخت یا حفظ روابط میان فردی رضایت بخش با همسالان و معلمان.

_انواع نامناسبی از رفتار یا احساسات تحت شرایط عادی.

_خلق کلی فراگیر از ناشادی یا افسردگی.

_گرایش به گسترش نشانه های جسمانی یا ترس های مرتبط با مشکلات شخصی یا مدرسه.

_آشفتگی های هیجانی شامل اسکیزوفرنی می شود. این اصطلاح قابل کاربرد برای کودکان به لحاظ اجتماعی ناسازگار نیست.

دیدگاه فرهنگی در تعریف اختلال های رفتاری و هیجانی

در جامعه متنوع ما، یک رفتار ممکن است در یک گروه یا فرهنگ پذیرفته شود و در گروه یا فرهنگ دیگر پذیرفته نشود. اگر آن رفتار در گروه فرهنگی اش طبیعی باشد ، آیا می توانیم بگوییم رفتار کودک منحرف است ولو اینکه ما رفتارهای ویژه ای را که از لحاظ اجتماعی پذیرفته نیستند، بیابیم؟ تعریف رفتار قابل پذیرش باید تفاوت های فرهنگی را در نظر بگیرد.

شیوع کودکان مبتلا به اختلال هیجانی و رفتاری

یک شکاف نگران کننده بین تعداد دانش آموزان مبتلا به اختلال هیجانی و رفتاری که در مدارس خدمات ویژه دریافت می کنند (بین 6/0 تا 1 درصد) و تعداد دانش آموزانی که مبتلا به آشفتگی های هیجانی جدی یا اختلال های رفتاری تشخیص داده می شوند( به صورت متغیر بین 5تا 15 درصد برآورده می شود)، وجود دارد.

علت ها

علت های اختلال های هیجانی یا رفتاری به چهار عامل اصلی نسبت داده می شود:

1.بیماری و اختلال های زیستی

2.روابط خانوادگی آسیب شناختی

3.تجربه های نامطلوب در مدرسه

4.تاثیرات منفی فرهنگی

 

عوامل زیستی

عوامل ژنتیکی ، عصب شناختی ، بیوشیمیایی و یا ترکیبی از این عوامل ممکن است بر قرار و هیجان ها تاثیر بگذارند. یقینا بین جسم و رفتار رابطه ای وجود داردو منطقی به نظر می رسد که برای بعضی از انواع خاص اختلال های هیجانی یا رفتاری، عوامل زیستی علی را جستجو کنیم. برای مثال می دانیم قرار گرفتن جنین در معرض الکل قبل از تولد ، می تواند منجر به بعضی از ناتوانی ها ، مثل اختلال های هیجانی یا رفتاری گردد. اما احتمال کمی وجود دارد که بین یک عامل زیستی خاص و یک اختلال هیجانی یا رفتاری ، رابطه ای اثبات شود.

بسیاری از کودکان دارای اختلال هیجانی یا رفتاری، هیچ نوع نارسایی زیستی شناخته شده ای که اعمالشان را توجیه کند، ندارند و بسیاری از کودکانی که از نظر رفتاری طبیعی هستند، نارسایی های جدی زیستی دارند. برای اکثر کودکان دارای اختلال های هیجانی یا رفتاری ، هیچ مدرک واقعی که نشان دهد عوامل زیستی به تنهایی منشا مشکلات آنهاست ، وجود ندارد. اما برای آنهایی که دارای اختلال های شدید و عمیق هستند، شواهدی دال بر امکان وجود نقش عوامل زیستی در وضعیت آنها ، وجود دارد. علاوه بر این ، شواهد روز افزونی بر مفید بودن دارو درمانی در پرداختن به مشکلات تعدادی یا بیشتر از کودکان دارای اختلال های هیجانی یا رفتاری ، وجود دارد و این در صورتی است که آنها ، پیشرفته ترین روان دارو شناسی را دریافت کنند.

چهار نکته مهم را درباره علل زیستی یه خاطر داشته باشیم:

1.این واقعیت که اختلال ها علت های زیستی دارند، به این معنی نیست که آنها اختلال های هیجانی یا رفتاری نیستند. یک اختلال هیجانی یا رفتاری می تواند یک علت جسمانی داشته باشد ، کژکاری زیستی ، بدان علت کهد در هیجان ها یا رفتار فرد اختلال ایجاد می کند، مشکل محسوب می شود.

2.علت ها، به ندرت صرفا زیستی یا روان شناختی هستند. وقتی نوعی اختلال زیستی اتفاق می افتد ، تقریبا همیشه مشکلات روان شناختی ایجاد می کند و این مشکلات نیز به نوبه خود ، موجب مشکلات هیجانی یا رفتاری می شوند.

3.درمان زیستی یا پزشکی اختلال ، به ندرت برای حل مشکل کافی است.ممکن است دارو درمانی مزیت زیادی  داشته باشد ، اما به ندرت آن مداخله ، تنها مداخله مورد نیاز است.جنبه های اجتماعی و روان شناختی اختلال نیز باید در نظر گرفته شوند

4.گاهی شیوه های دارویی و زیستی مفید نمی باشد یا فایده کمی دارند و مداخله های اولیه روان شناختی یا رفتاری هستند، حتی اگر اختلال در درجه اول علت زیستی شناخته شده داشته باشد.دارو درمانی در همه موارد به صورت یکسان مفید نیست و برای بعضی از اختلال ها، عموما دارو درمانی موثری شناخته نشده است.

عوامل خانوادگی

متخصصان بهداشت روانی برانگیخته شده اند که در درجه اول ، روابط والد و کودک را  مسول مشکلات رفتاری بدانند، زیرا خانواده هسته ای – پدر، مادر و کودکان – تاثیر عمیقی بر رشد اولیه دارند. در حقیقت ، برخی از طرفداران نظریه روان کاوی اعتقاد دارند که تقریبا همه مشکلات جدی کودکان از تعامل های منفی بین مادر و کودک در سنین اولیه ناشی می شود.

به هر حال، تحقیقات تجربی بر روابط خانوادگی نشان می دهد که بررسی تاثیر والدین بر کودکان، موضوع ساده ای نیست و کودکان دارای اختلال های هیجانی یا رفتاری همان قدر بر رفتار والدین تاثیر می گذارند که والدین بر رفتار آنها موثر می باشند. بسیار واضح است که تاثیرات خانواده ، تعاملی و تبادلی است و اثرهای والدین و کودکان بر یکدیگر ، متقابل است. حتی در مورد اختلال های شدید و عمیق هیجانی یا رفتاری، امکان دستیابی به یافته های معتبر و پایداری که براساس آنها در درجه اول ، والدین کودکان را مسئول مشکلات رفتاری آنها بدانیم ، وجود ندارد. پیامد روش انضباطی والدین نه تنها به راهبردهای خاص کاربردی ، بلکه به ویژگی های کودک نیز بستگی دارد.حکم کلی دادن درباره تاثیر روش های انضباطی والدین دشوار است.همان طور که بیکر سال ها قبل عنوان کرد: احتمالا برای پدر یا مادر خوب شدن ، راههای زیادی وجود دارد که هم با شخصیت والدین و هم با شخصیت کودکان و هم با نوع فشار محیط که یک فرد باید سازگاری با آن را بیاموزد، تغییر می کند.با وجود این ، حساس بودن به نیازهای کودک، روش های محبت آمیز در برخورد با رفتارهای نامناسب و تقویت مثبت (توجه و تحسین) برای رفتارهای مناسب ، قطعا در ایجاد رفتارهای مطلبوب در کودکان تاثیر دارد. والدینی که در تربیت کودکان خود سهل گیر، اما در کنار آمدن با سو رفتار ، واکنش خصمانه، طرد کننده ، خشن و بی ثباتی دارند، احتمال دارد کودکان خشن و بزهکار داشته باشند. در خانواده های از هم پاشیده و بی سازمانی که والدین نیز سابقه دستگیر شدن دارند یا خشن هستند، احتمال ترویج بزهکاری و فقدان مهارت اجتماعی بیشتر است.

عوامل مدرسه

بعضی از کودکان قبل از شروع ، دارای اختلال های هیجانی و رفتاری هستند، بعضی دیگر در طول سال های مدرسه ، شاید تا اندازه ای به خاطر تجارب مخرب در خود کلاس ، به چنین اختلال هایی مبتلا می شوند. کودکانی که در بدو ورود به مدرسه اختلال هایی را نشان می دهند، با توجه به چگونگی عملکرد کلاسی ، ممکن است بهتر یا بدتر شوند. در اهمیت شگرف تجارب مدرسه بر کودکان تریدی وجود ندارد، اما همچون عوامل زیستی و خانوادکی، نمی توانیم بسیاری از اظهارات را در ارتباط با اینکه چگونه چنین تجاربی موجب مشکلات رفتاری کودک می شود، توجیه کنیم .ممکن است بین خلق و خو و شایستگی اجتماعی کودک با رفتار هم کلاسی ها و معلمان در ایجاد مشکلات هیجانی و رفتاری ، تعامل ایجاد شود.وقتی یک کودک با سابقه خلق و خوی دشوار وارد مدرسه می شود و برای کسب موفقیت های تحصیلی و اجتماعی فاقد مهارت باشد ، احتمالا پاسخ های منفی از طرف همسالان و معلمان دریافت می کند.

خطر واقعی برای چنین کودکی، امکان گرفتاری در دام تعاملات منفی است که در آن صورت ، ممکن است به طور روزافزونی معلمان و همسالان را آزار دهد و آزار ببیند. مدرسه می تواند به چند طریق و نه صرفا به یک شیوه خاص ، در ایجاد مشکلات هیجانی کودکان موثر باشد. برای مثال،ممکن است معلمان نسبت به ویژگی های فردی دانش آموزان بی توجه باشند و یا اطاعت کورکورانه از قوانین و مقررات مدرسه را از آنها بخواهند. ممکن است معلمان و والدین انتظارات سطح بالا یا پایین از موقعیت و سلوک کودکان داشته باشند ، همچنین ممکن است با کودکی که آنها را ناامید می کند چنان برخورد کنند که او بی کفایت و دوست نداشتنی است.

انضباط در مدرسه ممکن است بسیار سست، خشک یا بی ثبات باشد، همچنین احتمال دارد مهارت های آموزشی برای کودک نه کاربرد واقعی داشته باشد، نه کاربرد فرضی. ممکن است محیط مدرسه به گونه ای باشد که کودک بدرفتار با کسب شهرت و دریافت توجه ویژه ، تقویت شود(حتی اگر توجه با انتقاد یا تنبیه صورت گیرد) ، در حالی که کودکی که درست رفتار می کند مورد غفلت قرار گیرد.

عوامل فرهنگی

کودکان، خانواده های آنان و مدارس در فرهنگی که بر آنان اثر می گذارد، ریشه دوانده اند. شرایط محیطی بسیاری به غیر از خانواده و مدرسه ، برانتظارات والدین از کودکان و انتظارات کودکان از خودشان و همسالانشان تاثیر می گذارند. ارزش ها و هنجارهای رفتاری از طریق انواع شرایط فرهنگی ، درخواست ها ، ممنوعیت ها و الگوها به کودکان منتقل می شوند. تاثیرات فرهنگی ویژه ای از قبیل : میزان خشونت در وسایل ارتباط جمعی ( به ویژه فیلم های تلویزیونی و سینمایی) ، استفاده از وحشت به عنوان وسیله اعمال زور ، در دسترس بودن مواد سرگرم کننده و سو مصرف مواد، تغییر معیارهای رفتار جنسی ، توقعات و محدودیت های مذهبی بر رفتار ، تهدید حوادث هسته ای و جنگ ، به ذهن می رسند. از دیگر منابع مهم تاثیرات فرهنگی ، به خصوص بعد از ورود کودک به کلاس های بالاتر ابتدایی ، همسالان هستند.

بی تردید فرهنگی که کودک در آن بزرگ می شود، بر رشد عاطفی ، اجتماعی و رفتاری او تاثیر می گذارد. این موضوع نتیجه مطالعات موردی بر روی فرهنگهای به سرعت در حال تغییر است. مطالعات دیگر، تاثیرات فرهنگ را بر اظطراب ، افسردگی و پرخاشگری تایید می کنند. تقریبا با اطمینان می توان گفت که میزان خشونت نشان داده شده در تلویزیون و سینما ، یک عامل موثر در افزایش میزان خشونت در جامعه آمریکاست.

ویژگی های روان شناختی و رفتاری

توصیف ویژگی های کودکان و نوجوانان دارای اختلالات هیجانی یا رفتاری ، بسیار چالش انگیز است، زیرا اختلال های هیجانی و رفتاری ، بی نهایت متغیر هستند. ما یک تصویر کلی از این کودکان ارایه می کنیم ، اما افراد ممکن است به وضوح در هوش ، موفقیت ، شرایط زندگی و ویژگی های هیجانی و رفتاری ، متفاوت باشند.

هوش و پیشرفت

این عقیده که کودکان و نوجوانان دارای اختلالات هیجانی یا رفتاری تیزهوش هستند، یک باور غلط است .تحقیقات به وضوح نشان داده اند که به طور متوسط ، دانش آموزان دارای اختلال هیجانی یا رفتاری در دامنه پایین توزیع هوش قرار دارند ( حدودا 90 ) و تقریبا تعداد کمی در بالای توزیع طبیعی قرار دارند.اکثر کودکان دارای اختلال های هیجانی یا رفتاری ، در مقایسه با توزیع طبیعی هوش ، در دامنه دیرآموزان و عقب ماندگان ذهنی خفیف قرار می گیرند . بعضی از کودکان دارای اختلال های عاطفی یا رفتاری تا حد زیادی باهوش هستند و نمره خیلی بالایی در آزمون های هوشی میگرند.همچنین خاطر نشان می کنیم که مداخله های رفتاری عمیق و زود هنگام ، ممکن است توانایی های شناختی پنهان را آشکار سازند. ممکن است بعضی از افرادنارسایی های شناختی داشته باشند و حتی به اشتباه دارای نارسایی های شناختی دایمی فرض شوند که با مداخله های عمیق زود هنگام می توان بر انها غلبه کرد.

ویژگی های اجتماعی و هیجانی

دانش آموزان فرضی ممکن است در زمان های مختلف ، هم رفتارهای پرخاشگرانه و هم رفتارهای گوشه گیرانه نشان دهد .اکثر دانش آموزان دارای اختلال های هیجانی یا رفتاری ، مشکلات چندگانه دارند.اکثر دانش آموزان دارای اختلال های هیجانی یا رفتاری کاملا شبیه و همانند همسالان منحرف نیستند. مطالعات موقعیت های اجتماعی دانش آموزان در کلاس های مدارس عادی ابتدایی و راهنمایی ، نشان می دهد که افرادی که به عنوان دارای اختلال های هیجانی یا رفتاری شناخته می شوند، ممکن است از نظر اجتماعی طرد شده باشند. طرد زود هنگام از سوی همسالان و همچنین رفتار پرخاشگرانه ، کودک را در خطر مشکلات اجتماعی و هیجانی بعدی قرار می دهد. بسیاری از دانش آموزان پرخاشگری که طرد نشده اند از ابتدا به افراد پرخاشگر دیگر، پیوسته اند. ارتباط بین اختلال های هیجانی یا رفتاری و همچنین اختلال های ارتباطی ، بسیار واضح است . بسیاری از کودکان و  نوجوانان دارای اختلال های هیجانی یا رفتاری ، در درک و کاربرد زبان در موقعیت های اجتماعی ، مشکلات زیادی دارند.

پرخاشگری ، رفتار تهاجمی ( برون نمود )

رایج ترین مشکل مشاهده شده در دانش آموزان دارای اختلال های هیجانی یا رفتاری ، اختلال سلوک می باشد. حمله کردن ، دعوا کردن، مسخره کردن ، داد زدن ، نافرمانی ، گریه و زاری ، خرابکاری ، تهدید ، اخاذی _ اگر این رفتارها ، اغلب از کودک یا نوجوان سر بزند ، به احتمال زیاد برچسب آشفته به او زده می شود. کودکان عادی گریه می کنند ، جیغ می زنند ، حمله می کنند ، دعوا می کنند ، بد می شوندو هر کار دیگری که کودکان دارای اختلال های هیجانی یا رفتاری انجام می دهند آنها نیز انجام می دهند ، اما آنها تکانشی نبوده و رفتارهایشان از فراوانی بالایی برخوردار نیست . کودکان خردسالی که در اینجا مورد نظر ما هستند، بزرگسالان را عصبی می کنند. این نوجوانان ، نزد همسالان نیز محبوب نیستند ، مگر اینکه با بزهکاران معاشرت کنند،آنها دوستان بزهکار خود را آزار نمی دهند . آنها نوعا به بزرگسالان خیر خواهی که نگران آن هستند و سعی می کنند به آنها کمک کنند ، واکنش مثبت و مناسبی نشان نمی دهند.

رفتار ناپخته و گوشه گیری ( درون نمود )

در تاکید بر جدی بودن رفتار پرخاشگری و تهاجمی ، مایل نیستیم که طبیعت ناتوان ساز ناپختگی و گوشه گیری را دست کم بگیریم . گوشه گیری و ناپختگی ، در افراطی ترین شکل خود ، ممکن است مشخصه اسکیزوفرنی و دیگر اختلال های شدید باشد. چنین اختلال هایی ، نه تنها پیامدهای وخیمی را برای افراد در سال های کودکی ، بلکه پیش آگهی بسیار نامطلبوبی را نیز برای سلامت روانی بزرگسال به بار می آورند. کودکی که دارای الگوهای افراطی رفتار ناپختگی و گوشه گیری است، نمی تواند روابط انسانی رضایت بخش و صمیمانه را که مشخصه رشد طبیعی است، به دست می آورد. چنین کودکی ، حل و فصل فشارها و نیاز های زندگی روزمره را دشوار می یابد. محیط مدرسه ، یکی از جاهایی است که نوجوانان مظطرب و گوشه گیر ، بیشترین پریشانی را در آنجا تجربه می کنند.